گونشسن گویلردن ائنمیه جکسن
سنسیز نه چکیرم بیلمیه جکسن
بیلیرم بیرداها دونمیه جکسن
هله ده سویرم ،سویرم سنی
گئدیشین نه یامان آغیرمیش آغیر
گولاغیم سسده دیر آدیمی چاغیر
اوستومه غم دولو یاغیشلار یاغیر
هله ده سویرم ،سویرم سنی
گوزلریم یولدادیر،گولاغیم سسده
اومیدیم چیرپینیر بو داش قفسده
باش قویوپ حسرتین گولاری اوسته
هله ده سویرم ،سویرم سنی
کونلومون سیرداشیسان
تکلیگیمین یولداشیسان
چاغلایان دنیزتک داماریمداسان
فیکریمده خیالسان
هر آن سوزومده سن
گوزلریمین نوروسان
سئوگیمین باهاریسان
گوندوزومده گونشسن
گئجمده آیسان
بوتون دونیامسان
نئجه اونودوم سنی
نئجه
Bebeğim Allah'ını Seveyim عزیز من به خدا قسم دوستت دارم
Duysun dağlar duysun taşlar بشنوید کوهها بشنوید سنگها
Seviyorum içim yanar دوستت دارم وجودم (درونم) میسوزد
Kalbim yalnız sana tapar قبلم تنها برای تو می تپد
Allahını seveyim به خدا قسم دوستت دارم
Bebeğim benim bebeğim benim عزیز من ، عزیز من
Ilk göz ağrım sevdiğim benim اولین عشق من، کسی که من دوستش دارم
Allahını seveyim canımı vereyim به خدا قسم دوستت دارم، جانمو میدم
Uğruna öleyim bebeğim benim درراهت جانمو رو میدم، عزیز من
Ateş oldun içimdesin آتش شدی در وجودم هستی
Şarkı oldun dilimdesin ترانه شدی در زبانم هستی
Perde oldun gözümdesin پرده شدی جلوی چشمانم هستی
Allahını seveyim به خدا قسم دوستت دارم
در انتظار ، تنها نشسته بودم
تنها مثل همان درختی که در آن بیابان وسیع خشک و سوزان روزگار را سپری می کرد
به امید رسیدن آب و بادی که با بردنش به جایی غیر از آنجا ، زندگی اش را تحولی تازه بخشد
عقربه های نا مرد ساعت خیلی خیلی تندتر از تپش قلبم بر گردن دقیقه های تنهایی می زد
گویی اینکه آن هم منتظر کسی است که چنین به دور بختش می گشت و هیچ حس نمی کرد که
با شتاب خود بخت و امید مرا نیز با خودش می برد و انتظار این منتظر را به پایان می رساند .
آه کجایید ای لحظات انتظار ... B.m
باغیشلا....
بیر سوزومله اوره یینه توخاندیم
یالواردیغیم سوزلریمه باغیشلا
ایسته ییرسن گل دیلیمنن آس، آنجاق
سنی سئون گوزلریمه باغیشلا
هارا گئتسه،سیزه طرف یول آلان
یالنیز سنین آتشینه قالانان
ائوینیزه بروانه تک دولانان
ناخیش ناخیش ایزلریمه باغیشلا
اوزون یازدین اوره ییمه آدینی
سن گوستردین محبتین دادینی
اینجیکلیگین آتشینی،اودینی
کوله دونموش گوزلریمه باغیشلا
تنهایی
خسته از روزگار تنهایی می نشینم کنار تنهایی
و دل بی قرار من دیریست مانده پشت حصار تنهایی
بی تو هر شب بهنام می خواند نغمه های هزار تنهایی
فصلها ، فصلهای دلگیرند وبهارم بهار تنهایی
بی تو بودن چقدر دلگیر است بی توام هم قطار تنهایی
در هیاهوی این غربت میکشم انتظار، تنهایی
در جستجوی تو
نگار من!
عمریست همه جا به دنبال تو میگردم
در زندان تنهاییم به تومی اندیشم
و در انبوه واژه ها فقط نام تورا می جویم
اکنون
بی حضورتو
در ساحل دریا نامت رابر موجی می نویسم
موج پیش می آیدو مرا
چون ذره ای در بر می گیردوعاقبت
من در نام توغرق می شوم
فلک سنی مندن آییردی
آما من سنی یادیمدان چخاردا بیلمیرم چونکی ایندیلرده
گونش چیخاندا یادیما دوشورسن نئجه کی گون چیخاندا بیز بیربیریمیزی گوره ردیک
گونش باتاندا اوز یادیما دوشورم چونکی او زامانلار سندن آیریلیردم
آما سندن آیریلاندادا بیر اومیدم واریدی کی سنی گورم ،
من آیا باخارکن سنین گوزل گوزله ریوین ایشیغی کی
منیم جیسمیمه تزه بیر روح وئریردی یادیما دوشور
ایندی من هر گئجه حوض باشینا گئدیرم تا او آی کی سنه بنزه ئیر گورم ،
اوندا حس ائدیرم کی منه چوخ یاخینسان
ایسته ئیرم الیمی چکم قارا تئللرووه ، ایسته ئیرم سنی قوجاقلایام باغریما باسام تا بیله سن کی
سنی نه قدر سویرم
اوندادی کی اللرم بوز وورموش سویا دئیر و سنین گوزل شکلین سودان پوزولور .... بیلیرم سن یانمدا دئییرسن
آما سنی گورمک اوچون بو سویوخ هاوادا گوزله ئیرم سو دورولا سنیی یئنه سودا گورم
بو سنی اوزومننده چوخ سئودیگیمه گورادی سوگیلیم
ترجمه :
روزگار تو را از من جدا کرد
اما من نمی توانم تورا از یاد ببرم زیرا این روزها
وقتی که خورشید طلوع می کنه تو یادم می افتی مثل اون وقتا که خورشید در می اومد
و ما همدیگر رو می دیدیم
وقتی که خورشید غروب می کنه به یاد خودم می افتم چون اون وقتا از هم جدا می شدیم
اما وقتی از تو جدا می شدم امیدی داشتم که تو را دوباره ببینم ، وقتی که به ماه نگاه می کنم
نور چشمان زیبای تو که
به جسمم روح تازه ای می بخشید به یادم می افته
این روزها من هر شب سر حوض میرم تا ماه که به تو خیلی شبیه اونو ببینم
آخه اون وقت حس می کنم که
تو خیلی به من نزدیکتری
می خواهم که دستم به موهای سیاه قشنگت بکشم،
می خواهم که تو را بغل کنم و در آغوش بگیرم تا بدانی که چقدر دوستت دارم
اون وقته که دستم به آب سرد می خوره و عکس زیبای تو از روی آب محو می شه و من میفهمم که پیشم نیستی....
اما برای دیدن تو در این هوای سوزناک منتظر می مانم تا آب زلال بشه و تو را دوباره تو آب ببینم
این انتظار من برای اینه که تو را بیشتر از خودم دوستت دارم عزیزم.
شاید امروز وقتی باشه برای وداع ولمس انگشتان سرد زمین
ولی وداع با چه کسی و لمس انگشتان سرد کدامین زمین
من همون غریبه ام
که از جاده ی مه آلودی با کوله باری از غم های زیبا تو رو زیر لب زمزمه می کنه
و دیگر حسی برا ی وداع نیست....
تو با من وداع می کنی وبا او می روی
اینجاست که غمی بر کوله بار غم هایم اضافه میشه
هوا مه آلوده
زمین سرده وباز هم من مثل غریبه هستم.
غریبه ای که زندگی را برای تو می خواهد و خودش را برای مرگ
پس بزار بمیرم تا وجودم راحت و روحم آزاد شه
اما نه من نباید بمیرم
باید باشمو بمونم و زجر بکشم
اینجور برام بهتره
من دیوانه ای بودم که به تو دل بستم
و تو منو سوزوندی
شاید گذر روزها برای تو فرقی نداشته باشه
اما هر روزی که به من می گذره
جای یک زخم روی قلبم میمونه
تا کی .. تاکی!!!
این قلب لعنتی میخواد بتپه
هر روز به امید هوای آفتابی از بی خوابی بیدار میشم
اما روز به روز آسمون تیره تر میشه
تو چرا ای آسمان؟؟؟
تو چرا با من سر ناسازگاری داری
نمی دونم تو بخاطر قلب من تیره شدی یا برای عذاب من
مهم نیست اصلا مهم نیست!!!
چرا که تموم میشه؟؟
یه روز زیر باران سنگ میمیرم
و خورشید بعد رفتن من دوباره می درخشه
و آسمون آبی میشه
و من آرزوی یک روز آفتابی دیگه رو به گور می برم
ولی از اینکه به تو میرسم خوشحال میشم منتظرم باش
به امید دیدار... !!!
آن روز چه صمیمی با من تو دست دادی
تنها تو دست دادی من هر چه هست دادم
بیزی یالنیز اولوم آییرار
بیرده یالنیز پروردیگار
اوره ییمده بیر آرزو وار
تانریم آییرماسین بیزی
قوروسون قوی بیزی تانریم
سالماسین یولوموزو آیری
سنی مندن آییرماسین
منی سندن آییرماسین
فقط مرگ میتواند ما را از هم جدا کند
و نیز فقط پروردگار
آرزویی در دل دارم
خدایمان ما را از هم جدا نکند
بذار خدا ما را محافظت کند
راهمان را از هم جدا نکند
تو را از من ومرا از تو جدا نکند
*************************************
در این دنیا تا چشم کار میکند
دیوار است و قحطی آفتاب
پس به یاد هم باشیم
Herşeyim Senin تو همه چیز من هستی Böylesine bir sevdayı یه عشق این چنینی رو Sen umudum sabahımsın تو امید فرداهای من هستی Seni sevdim seveli sevel تو را دوست دارم، اونجوری که باید Tek günahım sevmek sevmek تنها گناه من دوست داشتن است |
عهد
گفت آیا دل به دریا میزنی؟ گفتمش من غرق دریا میشوم!
گفت آیا جان اگر خواهم دهی؟ گفتمش با جان و دل هم میدهم!
گفت آخر با دل من میپری؟ گفتمش با بال پروازت منم پر میزنم!
گفتمش آیا تو هم این میکنی؟
گفت آری
هر چه کردی صد برابر میکنم !